| ||
منو وبلاگ
رتبه وبلاگ
آخرین مطالب
دوستان من
حمایت میکنیم |
حجاب و عفت در کربلا
 
بعد از ظهر عاشورا وقتی خیمه های حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را آتش زدند و به فرمان حضرت سجاد علیه السلام همه فرار کردند. دخترکی از فرزندان امام حسین علیه السلام میگوید: من فرار میکردم، عربی، مرا دنبال کرد و با نیزه به پشت من زد که بزمین افتادم، آنگاه چنان گوشواره مرا کشیده، که گوشم را درید و من بیهوش شدم، وقتی بهوش آمدم دیدم عمه ام زینب سر مرا بدامن گرفته نوازش میکند. این دختر دلسوخته ای که آشیانه اش ویران شده، به آتش کشیده شده، پدرش و برادرانش شهید شدند، لب تشنه است، سه روز است آب برویش بسته است، وقتی به هوش آمد، نگفت: عمه تشنه ام! نگفت: عمه گوشم مجروح است! نگفت: عمه مرا تازیانه زدند! نگفت: پدرم کو! برادرم کو!... فقط وقتی متوجه شد چادر بسر ندارد با گریه التماس کرد! عمه جان چادر ندارم!! آیا چادری نداری که خود را با آن بپوشانم حضرت زینب گریه کرد و فرمود: دخترم چیزی برای ما باقی نگذاشته اند! برچسبها: یادداشت ها، | سه شنبه 91/8/30 | | 6:0 عصر | | دنیای من |
|
درباره وب
برچسبها
یادداشت ها (61)
بیداری اسلامی (5)
اخبار حجاب (4)
مهدوی (4)
دست نوشته های من (2)
رسانه (2)
شعر (2)
گالری عکس (1)
معرفی کتب (1) |
Designed By:Hosna |